Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری فارس،‌ استان قزوین؛ یکی از فرماندهانی که در محور مقاومت و در جریان نبردهای سوریه و عراق حضور داشته است،‌ سردار رستمعلی رفیعی آتانی فرمانده فعلی سپاه استان قزوین که خاطراتی خواندنی از نبرد در قلب محور مقاومت دارد.

گفت‌وگوی تفصیلی با وی را از خاطراتش درباره محور حلب و عملیات محرم در سال 1394 آغاز کردیم که در جزئیات آن را در ادامه می خوانید:
 


در آستانه طرح‌ریزی عملیات محرم سال ۹۴ بودیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کارهای شناسایی انجام شده بود و حالا فقط مانده بود اجرای عملیات. حاج قاسم جلسه هماهنگی قبل از عملیات را با حضور فرماندهان ارشد محور تشکیل داده بود. اتاقی 12 متری و مربع شکل. در این جلسه حبیب جبهه مقاومت سردار شهید همدانی، سردار اسدی، سیدجواد غفاری و شهید سیدشفیع مسئول سپاه حلب و حدود 10 نفر دیگر از فرماندهان جبهه مقاومت حضور داشتند. خود حاجی هم بسیار متواضعانه کنج اتاق نشسته بود. تاکید داشت تا «سید ابراهیم» نیامده جلسه را شروع نکنیم. من کنار در اتاق نشسته بودم. نگاهی به اعضای جلسه انداختم. دیدم همه بزرگان جبهه مقاومت جمع اند. پیش خود گفتم حتما سردار جعفری فرمانده وقت سپاه با نام مستعار سید ابراهیم قرار است بیاید که حاج قاسم اینگونه جلسه را منتظر آمدنش نگه داشته است. دقایقی گذشت که دیدم جوان لاغراندامی با کفش های کتانی در آستانه در ایستاده است. سردار سلیمانی از آن‌سوی اتاق بلند شد و خودش را به آستانه در رساند. دست جوان را گرفت و کنار خودش نشاند و گفت: «خوش آمدی سیدابراهیم»! و بعد رو کرد به فرماندهان ارشد حاضر که جلسه را شروع کنند. بعدا فهمیدم آن جوان لاغراندام کسی نبود جز «سید مصطفی صدرزاده»!

به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، سردار رستمعلی رفیعی آتانی فرمانده سپاه صاحب الامر(عج) استان قزوین با حضور در دفتر خبرگزاری فارس ضمن دیدار با پیام تیرانداز مدیرعامل این رسانه، به گفت و گو با خبرنگاران فارس در خصوص مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی پرداخت که در ادامه می خوانید.

- سال گذشته دشمنان ایران اسلامی با برنامه ریزی دقیق و سرمایه گذاری سنگین، یک جنگ ترکیبی تمام عیار را علیه کشور ما راه انداختند. ارزیابی شما از روند شکل گیری اغتشاشات ۱۴۰۱ و نقش رسانه ها در آن چیست؟ 

در ابتدا باید بدانیم این سناریوی خطرناک از کجا شکل گرفت. نباید فریب بخوریم و با یک نگاه سطحی فکر کنیم این جنگ صرفا با فوت یک دختر مسلمان ایرانی کُرد اتفاق افتاد.

در ۴۵ سال گذشته انقلاب اسلامی ایران جز آمریکا دشمن دیگری نداشته و بقیه نوچه های او و تسهیل کننده‌های دشمنی آمریکا بر علیه ما بوده اند. آمریکایی‌ها برای دشمنی، منطقی دارند که آن را پیاده می‌کنند اما در زمان‌های مختلف، شکل بروز دشمنی آنها متفاوت است.

آمریکایی ها طبق قانون اساسی‌شان می‌خواهند ارزش‌های آمریکایی را در دنیا حاکم کنند که این ارزش‌ها تعریف شده است، دوم اینکه می‌خواهند ارزش‌ها را با قدرت نظامی خود در دنیا تثبیت کنند که حضورشان در جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم و ائتلاف سازی‌ها برای تحقق این امر بوده است.

اگر به ۲۰ سال گذشته بازگردیم جنگ های آمریکایی ها با چاشنی قدرت رسانه و فضای مجازی فعلی نبوده است چون هر جا اراده می‌کردند، ائتلاف می‌ساختند و می‌جنگیدند. مانند جنگ اول و دوم عراق و جنگ افغانستان که حمله به برج های دوقلو را بهانه جنگ و مقابله با تروریسم و دفاع از حقوق بشر قرار دادند و چون مطمئن بودند با قدرت نظامی به پیروزی می‌رسند با همان قدرت به میدان می‌آمدند.

اما جمهوری اسلامی هیمنه قدرت نظامی آن ها را شکست. آمریکایی که با هیمنه پوشالی و با فیلم های هالیوودی دل بسیاری را خالی می کرد، در یک نقطه قدرتش شکست. آن ها برای جبران شکست‌ها در اتاق جنگ شان نشستند و یک قدرت دیگری را بر قدرت نظامی افزودند تا موفق شوند. بر همین اساس، ضلع سومی را به نام قدرت رسانه و فضای مجازی شکل دادند که البته فرایندی داشت و از سال‌ها قبل رهبر معظم انقلاب زوایای مختلف این موضوع را هشدار می‌دادند. ورود آمریکایی‌ها به حوزه رسانه و فضای مجازی بااین هدف صورت گرفت که ذهن‌ها و باورها را تغییر دهند و با کمترین هزینه، بیشترین فایده را از جنگ ها به سود خود رقم زدند.

دشمنان ایران اسلامی اگر در ماجراهای اول انقلاب با جنگ های خیابانی موفق می شدند به گام دوم نمی رسیدند و اگر با اتفافات خوزستان، پاوه، بانه، گرگان و آمل به نتیجه می رسیدند جنگ را شروع نمی کردند. اما جنگ را شروع کردند و اگر با جنگ به نتیجه می رسیدند مطمئن باشید در همان دوره کار انقلاب را تمام می کردند. اما آمدند و نتوانستند و هر اتفاق قبلی، چاشنی اقدام بعدی آنها شد تا به این نتیجه رسیدند که جنگ ترکیبی و رسانه ای را با تمام مولفه ها علیه ما طرح ریزی کنند.

بر این اساس باید به این جمله حکیمانه رهبر انقلاب که «دشمن را نباید احمق و کوچک فرض کنیم» توجه کنیم و توان دشمن را بالاتر و بزرگتر از محاسبات رزم در اصول نظامی بدانیم. دشمن در جنگ ترکیبی خوب عمل کرد و رهبر معظم انقلاب فرمودند: «در دل تحسین کردم اما در اجرا موفق نشدند» یعنی دوباره اشتباه کردند. آنها روی جوان منحرف کف خیابان، هنرمندان، ورزشکاران، افراد دارای انگیزه های تجزیه طلبانه در حاشیه مرز، منافقین آلبانی نشین و ائتلاف دنیای غرب حساب باز کردند و آنها را در جنگ ترکیبی به میدان آوردند و فکر می کردند می توانند کار نظام را تمام کنند. چون به طراحی و نقشه کامل خود مطمئن بودند اما موفق نشدند.
 


برد رسانه از موشک‎‌ها بالاتر است

معتقدم برد رسانه از برد موشک‌ها بالاتر است. اگر یک موشک شلیک شود یک هدف معین در یک جغرافیای محدود را می‌زند و به تعبیر سردار سلامی با زدن یک هدف تاکتیکی به یک پیروزی راهبردی می‌رسیم اما مقطع کوچکی است در حالی که برد رسانه، بی‌نهایت است.

اگر رسانه خوب عمل کند تک جمله‌های آن، جهانی و اثرش بین المللی و ماندگار می‌شود، در عین حال ضعف رسانه نیز همین اندازه آسیب دارد. رسانه در جنگ ترکیبی باید متناسب با شأن انقلاب وارد میدان شود چراکه شعارها و اهداف انقلاب بسیار بزرگ و بی‌جایگزین است. مقام معظم رهبری در بیانیه دوم انقلاب فرمودند: «هیچ کدام از شعارها کهنه نشده اند، برخی شعارها محقق شده، برخی در شرف محقق شدن هستند و برخی هم انجام ندادیم که خدا از سر تقصیر ما بگذرد که در مورد اجرای عدالت است».

شعار و اهداف درست است و رسانه‌ها برای تحقق شعارها باید گام بردارند. رسانه ها در برخی جاها خوب عمل کرده‌اند و اگر رسانه به همه جای جامعه برود و همه جامعه را مخاطب خود بداند، موفق است.

در خصوص سرود «سلام فرمانده» هیچکس فکر نمی‌کرد که موثر واقع شود و دشمن هم حساسیت نداشت. اما زمانی که شهر به شهر و استان به استان رفت و همگانی شد، دشمن به آن حمله کرد که به دلیل اثربخشی آن در این زمینه بود. بنابراین اگر رسانه به سراغ همه آحاد جامعه برود دشمن غلط می‌کند جنگ ترکیبی راه بیندازد و کارهای رسانه ای دشمن هم جواب نخواهد داد.

- طی ماه های اخیر خبرهایی مبنی بر احیای داعش و شروع عملیات های این گروه تروریستی در منطقه شنیده شده است. به نظر شما این اخبار با چه اهدافی منتشر می شوند؟ 

داعش با عملیات‌هایی که اخیرا انجام داده است می‌خواهد موجودیت خود را ثابت کند. بعد از نبرد بوکمال و زمانی که پیام مشهور حاج قاسم سلیمانی صادر شد، برخی گفتند دوباره داعش می‌آید که باید گفت هر وقت داعش دوباره برگردد فرزندان جبهه مقاومت هستند و به تعبیر حاج قاسم سلیمانی شبی نیست که به آنها  فکر نکنیم. البته بهتر است بگوییم شبی نیست که به نبرد با آمریکا و اسرائیل فکر نکنیم اما منتظر اذن ولی خدا هستیم. معتقدین و علاقه‌مندان به مقام معظم رهبری در دنیای اسلام بسیار پا به کار هستند.

در هیات شما ملائکه الهی هستند

فرمانده سپاه صاحب الامر(عج) استان قزوین با اشاره به تجربه حضور خود در محور حلب، بیان کرد: در جبهه نبل و الزهرا سه قسمت وجود داشت. بخشی در دست حزب الله لبنان، قسمتی در دست حزب الله نبل و الزهرا و بخش دیگری هم در دست ارتش سوریه قرار داشت که به حلب وصل می‌شد و ما پشتیبان هر سه خط بودیم. فرمانده نیروهای حزب الله لبنان پس از این نبرد هنگام خداحافظی بغض کرد و به من گفت: این دفعه هنگام برگشت از قم برایم هدیه‌ای بیاور. من فکر کردم شاید درخواست سوهان یا چادری متبرک به ضریح حضرت معصومه سلام الله علیها دارد. اما درخواست نوار مداحی سید مهدی میرداماد هیئت رزمندگان قم را داشت که گفتم فارسی است و برخی جاها که شور می‌گیرند متوجه کلمات آنها نمی‌شوید. اما برایش آن حس مهم بود و گفت آن شبی که روضه شما اوج می‌گیرد، ملائکه در هیات شماست.

بعد از شکست محاصره نبل و الزهرا فرماندهان میدانی ایرانی، حزب‌الله لبنان و مجاهدین افغانی نزد حاج قاسم رفتند. یکی از فرماندهان حزب الله رو به شهید سلیمانی کرد و گفت: دیشب نبرد انسان روی زمین نبود و حس می‌کردم ملائکه در میدان می‌جنگند که درست می‌گفت. در محاسبه مادی نباید کسی از آن آتش جنگ عبور می‌کرد و یا انسانی زنده می‌ماند که مقام معظم رهبری در جمع شهدای مدافع حرم هم فرمودند: «شهدای مدافع حرم در زمان حیات از ملائکه الله بودند».
 


- از حضور در نبرد حلب خاطره ای دارید؟

«حلب» مادر جنگ‌های سوریه بود و سرنوشت جنگ در حلب تعیین شد. در مذاکرات ژنو ۲ زمانی که قدرت های غربی، آمریکایی‌ها، نماینده کشور سوریه و... حضور داشتند دو راهکار نظامی و سیاسی مطرح شد. نماینده سوریه‌ به غربی‌ها گفته بود شما در مورد کشوری صحبت می‌کنید که برعکس کشورهای دیگر که یک پایتخت دارند، دو پایتخت دارد که شامل دمشق پایتخت سیاسی و حلب پایتخت اقتصادی است. او گفته بود کسی می‌تواند درباره حلب صحبت کند که در حلب حاضر است و حق تصمیم گیری دارد و او کسی نیست جز قاسم سلیمانی!

این مقام ارشد نظامی اظهار کرد: هرکس به حلب دسترسی پیدا می‌کرد جنگ تمام می‌شد. بعد از شکست محاصره حلب، محاصره نبل و الزهرا که دو شهرک کوچک اما شیعه نشین بود شکسته شد. نبل و الزهرا ۳۶٠ درجه هم بسته شده بود و مردم هرچه داشتند خوردند و زندگی کردند اما طی چهار سال محاصره، سقوط نکرد. مهمترین عاملی که سبب شد محاصره حلب شکسته شود و همه به آن اذعان دارند حضور موثر نیروهای معتقد به جبهه انقلاب و مقاومت و فرزندان معنوی امام(ره) بود که پس از آن نبل و الزهرا هم از محاصره خارج شد.

- در حلب آمریکایی ها مستقیما وارد نبرد شدند؟

بله، در جنگ حلب هم با آمریکایی‌ها مواجه شدیم. تفاوت حضور آن ها در حلب با بقیه جنگ‌ها این بود که بعد از ماجرای افغانستان و جنگ عراق، آمریکایی‌ها در جنگ‌های منطقه‌ای تغییر راهبردی دادند، یعنی نخواستند خود را در معرض خطر قرار دهند و خواستند نیابتی بجنگند. تعبیرشان این بود که جنگ جبهه مقاومت در برابر داعش و النصره و جنگ حزب الله با اسرائیل جنگ بین ایران و آمریکاست. در این جنگ به اذعان آن ها نیابتی تقریباً هشتاد گروه حضور داشتند که برخی ۲۰۰۰ نفر، ۳۰۰۰ نفر، ۹۰۰۰ نفر و تا ۷۰ هزار نفر نیرو داشتند و داعش و النصره بزرگترین آنها بود.

جمهوری اسلامی، آمریکایی‌ها را مجبور به پیاده کردن نیرو در صحنه نبرد کرد. در جنوب حلب و بوکمال هم جنگجویان پیاده تک تیرانداز حضور داشتند. حاج قاسم سلیمانی در یک جمله مشهور گفته بود یادتان هست زمانی که محاصره شدید نماینده فرستادید که ما را از دل محاصره نجات دهید، این ماجرا همان در جنوب حلب بوده است. نبرد با آمریکایی‌ها را تا فاصله ۱۵۰ متری و ۱۸۰ متری مشاهده کرده‌ایم. این آمریکایی که در فیلم‌های هالیوودی نشان می دهند و با چیزی که ما در میدان نبرد دیدیم، مشابه نبود. این ایران اسلامی بود که آمریکا را شکست پذیر کرد و هیمنه آن ها را شکست و تصور درست از آمریکایی‌ها را به روس ها نشان داد که آمریکا قابل شکست است. در جنوب حلب و بوکمال مقابل آمریکایی‌ها قرار گرفتیم و جبهه مقاومت، آن ها را در خیابانی با عرض ۶ متر و طول ۸۰۰ متر به محاصره درآورد. در این صحنه های واقعی از جنگ، به تفنگداران و فرماندهان محاصره شده آمریکا سلاح نمی رسید و فقط هواپیما بالای سر آن ها می‌آمد و از آسمان پوشک بر روی زمین می‌ریخت تا به خود ببندند.
 


آمریکایی‌ها اولین بار در بوکمال نیروی زمینی خود را مستقر کردند و فکر می‌کردند ماندگار هستند اما با اقتدار جبهه مقاومت، آمریکا تمام راه‌های راهبردی را در سوریه از دست داد. با این وجود می‌توانستند در یک نقطه ما را تحت فشار قرار دهند. در این راستا در شعاع ۵۰ کیلومتری بوکمال مستقر شدند که تنها دالان هوایی ما به سوریه از بالای بوکمال بود و می‌خواستند پرواز ممنوع اعلام کنند که تنها راه ارتباطی ما با سوریه هوایی بود. بعد از اینکه فرماندهی بوکمال را حاج قاسم بر عهده گرفت، آمریکایی‌ها و داعش آواره شدند و زمانی که پرچم سوریه در بوکمال به اهتزاز درآمد پیام مشهور حاج قاسم به مقام معظم رهبری رسید و ایشان پس از تبریک، اذعان کردند مراقب باشید و به دشمن اعتماد نکنید.

پس از آزادسازی بوکمال آمریکایی‌ها پا به فرار گذاشتند و تجهیزات موشکی، رادارهای هدایت کننده‌ آنها باقی ماند و فقط هواپیماهای آنها رفت و آمد می‌کرد و دوباره خیلی تلاش کردند که مسیر را کور کنند اما موفق نشدند.

سردار سلیمانی در مراسم گرامیداشت شهید حججی گفت «تا سه ماه دیگر پایان داعش را اعلام می‌کنیم». هیچ فرمانده نظامی در دنیا نیست که اینگونه عملیات آینده خود را بیان کند. تا سه ماه بعد فرمایش شهید سلیمانی تحقق یافت و بساط آمریکایی ها و داعش از سوریه برچیده شد، گرچه هنوز هم در چند نقطه نفت خیز سوریه حضور دارند.


فرماندهی که همیشه جلوتر از نیروهایش بود

در یکی از عملیات‌ها که فرمانده گردان همدانی‌ها بودم و فرمانده گردان قم هم سردار گنجعلی بود، زمانی که نیروهای قدس به عنوان بلدچی داشتند ما را به جلو می‌بردند، ۱۰۰ تا ۲۰۰ متر که از نقطه رهایی خارج شدیم فرمانده لشکر وقت گفت حاج قاسم با شما کار دارد (حبیب بی سیم زده). نقشه در جیبم بود و مختصات را گرفتیم و متوجه شدم که سردار با ما خیلی فاصله ندارد اما جلوتر از ما است. دوان دوان خودم را به ایشان رساندم.

دیدم در خصوص موضوع نظامی تذکرات خیلی تندی به من داد. میخواهم این موضوع را به کنگره شهدای رشت گره بزنم که ایشان گفت: «فرماندهان ما در دوران جنگ امامت می‌کردند». ما به عینه شاهد بودیم حاج قاسم خودشان به این جمله پایبند بودند و در صحنه نبرد از ما جلوتر بودند.

- شما در سوریه با سردار شهید حسین همدانی هم همراه بودید. از مدل فرماندهی و منش ایشان خاطره ای دارید؟

شهید همدانی جانشین قرارگاه مرکزی امام بود. به دلیل مسوولیتم در لشکر، ارتباطات زیادی با ایشان داشتم. ایشان از زمان نبردهای قبل از سوریه پرآوازه بود و در برهه ای نماینده فرمانده سپاه در سوریه بود. چند ساعت قبل از شهادت ایشان، حدود ساعت ۴ بعد از ظهر ایشان به مقر ما آمد. ناهار باقالی پلو بود و در ظرف آلومینیومی مانده و سرد شده بود. گفتم اجازه دهید گرم کنم قبول نکرد و یک سوم غذا را خورد. در این حین جوان اهوازی که قبلا راننده ایشان بود از راه رسید. سردار همدانی گفت: «عروسی کردی؟ قول دادم عروسی کنی هدیه ات را بدهم.»

یکی دو ساعت بعد که نیروها در عملیات بودند پچ پچ ها از بی سیم ها شروع شد و دیدم دوست بسیار صمیمی سردار گریه می کند! اینجا بود که متوجه شدم که سردار همدانی به شهادت رسیده است. البته ایشان در درگیری به شهادت نرسیده بود بلکه در مسیر جاده‌ای که از حلب خارج می‌شد و به سمت عصری‌ها می‌رفت، به شهادت رسید. وی ۶۰ ساله بود اما مانند جوانان کار می‌کرد. بعد از شهادت سردار همدانی رهبر معظم انقلاب در پیامی فرمودند: «این صف طویل منتظران شهادت تمام شدنی نیست».

در خصوص جمله «تا شهید نباشی شهید نمی شوی» که شهید سلیمانی از دوست خود شهید حاج احمد کاظمی نقل کرده نیز باید گفت شهید شدن با عمل به آرمان های شهیدان معنا پیدا می کند که می توان به این موارد اشاره کرد؛ توکل به خدای متعال، خود را ندیدن و خدا را دیدن و پیشقراولی در فدا شدن برای مردم.

آرزوی امام(ره) که توسط حاج قاسم محقق شد

در روزهای پایانی جنگ امام راحل فرمود که «فرزندان انقلابیم! بغض و کینه انقلابی تان را در سینه‌ها حبس کنید و تشکل بزرگ مجاهدان عالم را تشکیل دهید» که این جمله امام در قلب حاج قاسم سلیمانی ماند و زمانی که فرمانده نیروی قدس شد اعلام کرد اکنون باید انقلاب امام را جهانی کنم و تشکل بزرگ مجاهدان را تشکیل دهم. در نبرد سوریه این اتفاق افتاد و مجاهدینی از افغانستان تحت عنوان لشکر فاطمیون، لشکر زینبیون پاکستان و مجاهدین عراق اعم از بدر، نجبا، حشد الشعبی و غیره تشکیل شد.

به یاد دارم یک گروه ۴۰ تا ۵۰ نفره از عراق برای فتح روستای ابتین سوریه با دمپایی و گلوله در گونی و تجهیزات کم به سمت روستا حرکت می‌کردند. به یکی از آن ها که نوجوانی ۱۶ ساله بود گفتم عراق گرفتاری زیاد دارد برای چه به اینجا آمده‌اید؟! گفت حاجی (سردار سلیمانی) عملیات دارد باید انجام دهیم و بعد از آن برمی‌گردیم. فرمانده آنها یک طلبه ایرانی بود و از من درخواست کرد که نبرد آنها را نگاه کنم. در یک ساختمان مخروبه‌ای با دوربین نبرد آنها را دیدم و آنها بدون شهید و مجروح و با اراده الهی در کمتر از دو ساعت روستا را فتح کردند. چنین اتفاقی بیانگر نفوذ معنوی حاج قاسم سلیمانی در دل علاقمندان انقلاب اسلامی در کشورهای منطقه بود.

افسر سوری: انقلاب اسلامی به عرب آبرو بخشید

در دوران حضور در سوریه به یک دختر سوری که پایش توسط داعش قطع شده بود گفتم که نگران نباشید، شرایط کشورتان درست می شود و پایت درمان می‌شود. خواستم اعلام پشتیبانی کنم که در جواب من گفت خدای ما کشور ما را می‌سازد؛ همان خدایی که قاسم سلیمانی را به عنوان فرشته نجات برای ما فرستاده است. یک افسر ارتش سوریه هم معتقد بود ایران با پشتیبانی حزب الله لبنان به عرب آبرو بخشید.

زمانی که حاج احمد متوسلیان به سوریه رفت امام فرمود فرض کند که بلندی های جولان فتح شد، چه کسی می‌خواهد آن را حفظ کند؟ چقدر مردم سوریه آماده هستند؟ حاج احمد گفت ۳۰۰ هزار نفر هستند. امام فرمود برخی از آنها در جنگ کشته می‌شوند و آسیب می‌بینند آیا ۳٠٠ هزار نفر پشتیبانی می‌شوند؟ بر همین اساس بود که حضرت امام فرمان دادند مردم آنجا را باید آماده کنید و آموزش دهید تا خودشان این کار را انجام دهند.
 


بزرگترین کار جبهه مقاومت، سازماندهی مردم سوریه بود

در سوریه چند لایه بسیج مردمی وجود داشت که شامل یک گروه شبیه پلیس ایران بود، یک گروه نیروی جهادی و عملیاتی و یک گروه هم نیروهای پدافندی بودند. بزرگترین کار جبهه مقاومت در سوریه سازماندهی و آموزش مردم بود و اکنون کشور در دست آنها است و خودشان حفاظت می‌کنند و مشکلات باید توسط خود مردم حل شود.

این مطلب را هم باید بیان کنم که آمریکایی‌ها ۹ راهبرد داشتند که یکی از این راهبردها این بود که ارتش عراق و ارتش سوریه را منحل کنند و این کشورها را بی‌خاصیت کنند اما در حال حاضر ارتش سوریه با ساختار جدید و جوانِ جبهه مقاومت ساخته شده است.

امروز حاج اسماعیل قاآنی همچون حاج قاسم هیچ غفلتی ندارد و بر جبهه مقاومت، مسلط و موثر است و انشاالله این روند ادامه خواهد داشت.

بعد از شهادت حاج قاسم و زمانی که پایگاه عین الاسد را زدیم وزیر دفاع ما به روس‌ها گفت امروز پیچیدگی و مسیر تاریخ عوض شد و جمهوری اسلامی اجازه نداد که آمریکا بر دنیا حاکم شود. در جنوب حلب آمریکا قابل شکست شد و هیمنه آمریکا در جنوب حلب سقوط کرد. در جمله ای حاج قاسم گفت رهبران آمریکا ادای فیل را در می‌آورند ولی مغز گنجشک دارند. ایران به دنیا فهماند که آمریکا مغز گنجشک دارد. هیمنه آمریکا شکسته شد همانطور که هیمنه صدام در خرمشهر شکسته شد و امروز با بصره و کربلا و بغداد در کنار هم هستیم. بر این اساس مقام معظم رهبری فرمود «قاسم سلیمانی» یک مکتب است و نباید تحریف شود.

- محرومیت زدایی یکی از اهداف اصلی سپاه از زمان تاسیس تا به امروز بوده است. سپاه صاحب الامر(عج) استان قزوین در این عرصه چه خدمات و اقداماتی داشته و دارد؟

با شکل‌گیری بسیج سازندگی، مقام معظم رهبری به گروه‌های جهادی در بسیج سازندگی فرمود که در هزار نقطه ایران کار جهادی انجام دهید تا به آقایان بگوییم که با این مدل می‌شود کشور را درست کرد. بعد از این فرمان مسئله مهمی که در دستور کار بسیج سازندگی کشور و همچنین استان ها قرار گرفت، حل مسئله آب شرب روستایی بود که جزو ماموریت مهم سپاه صاحب الامر (عج) استان قزوین است و از سوی قرارگاه پیشرفت و سازندگی، مطالعات و اقدامات خوبی در این زمینه صورت گرفته است.

شناسه کاملی از جغرافیای قزوین به دست آمده و بناست طرح آبرسانی با احداث ۵ مجتمع آبرسانی در ۹۶ روستا کلید بخورد. در جایی که هیچ پیمانکاری نمی‌رفت مانند منطقه صعب العبور الموت که ۸ کیلومتر سنگی بود و سنگ به ارتفاع ۲۰ متر از کوه باید شکافته می‌شد، گروه های جهادی حاضر شدند و در حال خدمت رسانی هستند.

با توجه به شرایط و نیازهای استان قزوین، از قرارگاه امام حسن علیه السلام درخواست کردیم اگر در بین اجرای طرح آبرسانی، دهیار یا شورا یا روستایی به ما مراجعه کند و درخواست آب شرب روستایی کند ما آن را اجرا کنیم که موافقت شد و در ادامه این طرح آبرسانی علاوه بر ۹۶روستا، ۱۴۰ روستای دیگر هم اضافه شد که شامل همه بخش‌های استان اعم از آبیک، تاکستان، بویین زهرا، الموت و... می‌شود.

در حوزه آب کشاورزی، سپاه استان آب‌های هرز و آب‌هایی که در روی زمین بود را با لوله کشی و کانال کشی به روستاها منتقل کرد که پشتیبان کننده طرح، جهاد کشاورزی و مجری هم بسیج سازندگی است. با شناختی که از استان داشتیم در برخی مناطق آب‌ها فصلی بود یعنی بهار و تابستان به ۵ روستا آب می‌رسید و پاییز و زمستان هدر می‌رفت که استخرهایی پیش بینی کردیم تا در دو فصل سرما آب ذخیره شود و در فصل کشاورزی مردم ۵ روستای دیگر بهره‌مند شوندـ همچنین حدود ۲۲ استخر کشاورزی مصوب شده و دو استخر کشاورزی به بهره‌برداری رسیده که شامل قاقازان و دیکین می‌باشد و بیش از ۴۰۰ هکتار از اراضی کشاورزی تحت پوشش آب استخر کشاورزی قرار گرفته‌اند.

تفاوت کار سپاه در زمینه آب کشاورزی و آب شرب این است که مردم علاوه بر اعتماد ۱۰۰ درصدی به بسیج، در اجرای پروژه نیز مشارکت می کنند.

پایان پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: رفیعی آتانی قزوین جنوب حلب خدمت حاج قاسم سلیمانی مقام معظم رهبری سپاه صاحب الامر حزب الله لبنان بسیج سازندگی نبل و الزهرا استان قزوین جبهه مقاومت حضور داشتند آمریکایی ها جنوب حلب قدرت نظامی جنگ ترکیبی ارتش سوریه یک گروه جنگ ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۲۸۰۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شهر را تقدیم تاس‌اندازها نکنیم

ما امروز در عصر برندها و هلدینگ‌های غول زندگی می‌کنیم؛ در عصری که تبلیغات ابایی از دروغ گفتن ندارد و به نظر می‌رسد فروش و سود برای چنین دنیایی به امری مقدس بدل شده، بنابراین معلوم است که شرکت‌های بزرگ می‌توانند ادعاهای زیادی را روی بیلبوردهای شهری مطرح کنند؛ ادعای اعطای جوایز و نظایر آن و به این ترتیب از فضای شهری به عنوان پلی برای ورود به فضای روانی و ذهنی شهروندان استفاده کنند. 

به گزارش ایسنا، جوان نوشت: فقط کافی است کد روی چوب بستنی را به فلان شماره پیامکی بفرستید تا پشت فرمان فلان خودروی شاسی‌بلند روز آلمانی با آن رنگ قرمز هیجانی بنشینید. به همین راحتی! فاصله شما با آن خودروی آلمانی فقط یک شماره پیامکی است و البته این منطق روی بیلبوردهای شهری و بین‌شهری در تهران و حد فاصل تهران تا شهرهای اقماری اطراف پایتخت تکرار شده است، آیا این منطق با رویکردی که کشور قرار است در رشد تولید دنبال کند، تناسبی دارد؟ نه! اما آیا می‌توان نادیده‌اش گرفت، طوری که انگار آب از آب تکان نخورده است؟ قضیه شتر دیدی ندیدی؟ بله!

 چرا تبلیغات راهبردی راه به جایی نمی‌برد؟

تبلیغاتچی‌های غیررسمی با آنکه وعده‌های نزدیک به محال می‌دهند- آخر چه کسی واقعاً باور می‌کند با خرید یک بستنی ۲۰ هزار تومانی، برنده یک شاسی‌بلند آلمانی شود-، اما آن احتمال نزدیک به صفر در ذهن مخاطبان می‌درخشد و تبلیغاتچی‌ها از همان احتمال نزدیک به صفر بهره‌برداری می‌کنند. 

میلیون‌ها نفر ممکن است تحت تأثیر چنین وسوسه‌هایی قرار بگیرند و کار و زندگی خودشان را رها کنند و به یک ماشین پیامکی ارسال کد به شماره شرکت‌هایی که وعده‌های سخاوتمندانه‌ای می‌دهند، بدل شوند. 

احتمالاً دیده‌اید، امروز اکثر شرکت‌ها برای اینکه از رقبای خود عقب نمانند، روی محصولات خود کد چند رقمی می‌زنند، فرقی نمی‌کند روغن تولید می‌کنند یا لبنیات یا ماکارونی یا هر کالای دیگری، همین بازار مکاره‌ای که شکل گرفته است بر این قضیه گواهی می‌دهد که حتی احتمالات بسیار کوچک از سوی لایه‌هایی از جامعه جدی گرفته می‌شود. 

در تبلیغات بستنی با آنکه اغواگری حرف اول را می‌زند، اما دست‌کم مسیر شفافی در نظر گرفته شده است:

۱- بستنی بخر

۲- کد بستنی را به شماره پیامکی فلان بفرست.

۳- جایزه بزرگ ببر. 

به عبارت دیگر در این نوع تبلیغات، مسیر و چشم‌انداز معلوم است، اینکه ما به آن ماشین شاسی‌بلند آلمانی برسیم، واضح است چه کاری باید انجام دهیم. حالا این نوع تبلیغات اغواگرانه را مقایسه کنید با جلوه تبلیغات شهری شعارهایی که برای کشور جنبه راهبردی دارد. چرا این نوع تبلیغات عموماً با بی‌اعتنایی افکار عمومی روبه‌رو می‌شود؟ 

گاهی حتی وزارتخانه‌ها و نهادهای عمومی هم در نهایت به شکل رفع تکلیفی و به صوری‌ترین شکل ممکن با شعارهای راهبردی مواجه می‌شوند، مثلاً بدون آنکه اندک خلاقیتی در کار دیده شود، شعار سال را کپی می‌کنند و بر در و دیوار شهر می‌زنند. 

این طور بگوییم وقتی مثلاً به جلوه شهری شعار سال- جهش تولید با مشارکت مردم- می‌رسیم برخلاف آن تبلیغات اغواگرانه، مسیر کاملاً مه‌زده و نامعلوم است. چطور می‌توان به جهش تولید رسید؟ چطور می‌توان بین جهش تولید و مشارکت مردم، پیوندی ارگانیک و عملی برقرار کرد؟ 

منطقی این است که ما بتوانیم بین افق‌ها و چشم‌اندازها و نقطه‌ای که اکنون در آن قرار داریم، پیوند واقع‌بینانه‌ای برقرار کنیم، وگرنه این شعارها مثل عضوی که پس زده می‌شود، در اذهان نخواهد نشست. در آن تبلیغات اغواگرانه در همان بیلبوردها از همه عناصری که می‌تواند به آن وعده جنبه واقعی ببخشد، استفاده شده، اما این نکته مهم در تبلیغات شعارهای راهبردی در شهر غایب است. 

 چرا نشانی از افسران اقتصادی کشور  در بیلبوردها نیست؟

اما سؤال این است که چطور می‌شود در همان بیلبوردها و تبلیغات شهری به شعارهای راهبردی جنبه عینی بخشید؟ 

شهرداری‌ها در کلانشهرها و پایتخت می‌توانند از قهرمان‌های تولید و تجارت، کارآفرین‌ها، بازرگان‌ها و صنعتگران خوشنامی که دست‌کم دو، سه یا چهار دهه و بیشتر در این عرصه‌ها درخشیده‌اند- سربازان و افسران اقتصادی کشور- به عنوان نمود عینی و واقعی شعارها استفاده کنند تا نوجوان‌ها، جوان‌ها و نسل حاضر ادراک کنند آنچه گفته می‌شود، نه یک آرزوی محال که اتفاقی در دسترس است. 

روایت تجربه‌های تلخ و شیرین این چهره‌ها در بیلبوردها و نمایشگرها می‌تواند شهر را با قهرمانان تولید و رموز گذر از محدودیت‌ها آشنا کند و روح جهش، خلاقیت و رشد را در کالبد شهر بدمد، اما وقتی ما صورت عینی و عملی به آن شعارها نمی‌دهیم، وضوح و شفافیت رسیدن به افق و چشم‌انداز طرح‌شده را از دست می‌دهیم. مثل این است که ما اکنون در ارتفاع هزار متری هستیم و از آن طرف ارتفاع ۳ هزار متری را به عنوان مقصد نشان می‌دهیم. 

ما فقط در یک صورت گیج نخواهیم شد و آن این است که نقاط اتصال مبدأ و مقصد به شکل عینی و باورپذیر مشخص شده باشد، به عبارت دیگر ما میان نقطه موجود و نقطه مطلوب پلی زده باشیم، وگرنه در غیاب این نقاط اتصال مثل این خواهد بود که یک تیم کوهنوردی را در هوای مه‌زده غلیظ بدون ابزارهای جهت‌یابی به صعود فراخوانده باشیم. 

مسئله این است که وقتی ما می‌خواهیم از فضای شهرهای‌مان در القای سیاست‌های کلان استفاده کنیم، استفاده رفع تکلیفی و بدون توجه به پرسش‌های دقیق و فنی درباره چگونگی تحقق آن چشم‌انداز راه به جایی نخواهد برد. 

در واقع این حق مخاطب است که بداند چه مسیر یا شبکه ارتباطی بین جهش تولید و مشارکت مردم وجود دارد. نهادهای حاکمیتی چه برنامه‌ای برای تحقق مشارکت مردم در جهش تولید دارند؟ چالش‌های ما در این عرصه کجاست؟ آیا نیاز به پوست‌اندازی در قوانین کشور داریم؟ این همان سیاهچاله‌ای است که سال‌هاست ما در آن سقوط می‌کنیم. ما در تبلیغات رسمی خود اهمیت مسیر و برنامه را دست‌کم گرفته‌ایم و گمان می‌کنیم داشتن چشم‌انداز برای رسیدن کافی است، در صورتی که مهم‌تر از مقصد شناسایی راهی است که ما را به آنجا می‌رساند. 

ما سال‌هاست در این کشور «رویکرد سال» را تعیین می‌کنیم، اما آیا نباید این سؤال برای‌مان مطرح شود که چرا آنچه در عمل اتفاق می‌افتد، در قالب برنامه‌های پنج‌ساله، قوانین بالادستی و خط‌مشی نهادهای رسمی عموماً تناسبی با آن رویکرد برقرار نمی‌کند؟ مثلاً برای ما اکنون صورت یک آرزوی دور و حتی محال را یافته است که ما در صنعت و تولید خود به مرحله برندسازی و حضور موفق در بازارهای منطقه‌ای و بین‌المللی برسیم، یعنی واحدهای تولیدی ما- مثلاً در حوزه خودرو، لوازم خانگی، لوازم الکترونیک و نظایر آن- به حدی از رشد برسند که نخست بتوانند رضایت هموطنان خود را تأمین کنند و دوم اینکه آوازه آن از مرزها بگذرد و در قالب صادرات به مثبت‌شدن تراز بازرگانی کشور کمک کند. 

 شهر باید به آن نوجوان بگوید  چشمت را از جایزه بردار.

اما رسیدن به چنین نقطه‌ای بیش از آنکه محتاج پیش‌نیازهای فنی- مهندسی باشد، نیازمند ساختارهای روانی و فرهنگی است. مثلاً وقتی احساس تعلق به میهن و تلاش برای آبادانی آن در میان کودکان، نوجوان‌ها و جوان‌های ما کمرنگ باشد، هر اندازه هم که بسترهای فنی- مهندسی و ساختار قوانین چنین رشدی آماده شده باشد، در نهایت به ثمر نخواهد رسید. 

از این زاویه مدیران شهری ما باید مراقب روح حاکم بر تبلیغات شهری باشند، به خاطر اینکه این نوع تبلیغات خواه‌ناخواه فرهنگ حاکم بر خود را وارد شهر و ذهنیت شهروندان می‌کند. 

چه زمانی ما به رشد تولید می‌رسیم؟ وقتی که تولیدکردن در ذهن شهروندان به یک ارزش تبدیل شود و مصرف به عنوان مقوله‌ای «اجتناب‌ناپذیر، اما در حد ضرورت و نیاز» درآید. همچنان که تجربه کشورهایی مثل ژاپن همین را می‌گوید: «تولید انبوه و مصرف به حد ضرورت و نیاز»، به خاطر همین است که وقتی می‌شنویم مثلاً مدیر یکی از معروف‌ترین برندهای معتبر ژاپن در سطح بین‌المللی در یک آپارتمان نقلی ۵۰ متری سکونت دارد، شگفت‌زده نمی‌شویم. 

مدیران شهری ما فضای شهر را به شکل هوشمندانه‌ای می‌توانند اداره کنند، طوری که این فضا در خدمت جهت‌گیری‌های کلی کشور در جهت رشد تولید باشد. مثلاً ما نیاز داریم در ذهن خود، ذهن کودکان، نوجوان‌ها و جوان‌ها این منطق را جا بیندازیم که اگر می‌خواهیم رشد کنیم، نخست نباید به هیچ عنوان دنبال جایزه و پاداش بمانیم و دوم اینکه اگر نمی‌توانیم به این حد از رشد برسیم، دست‌کم زمانی خود را مستحق دریافت جایزه و پاداش بدانیم که کاری درخور آن جایزه و پاداش انجام داده باشیم، در این صورت است که وضعیت تبلیغات اغواگرانه شرکت‌ها از شکل افسارگسیخته فعلی خارج خواهد شد. 

 شهر به کار اصالت می‌دهد یا به بخت و قرعه؟

شرکت‌های بزرگ در تبلیغات خود ناچارند از فرهنگ عمومی حاکم بر آن جامعه تبعیت می‌کنند، مثلاً در جامعه‌ای که پرخوری به عنوان یک امر مذموم شناخته شده باشد، یک شرکت مواد غذایی برای اثبات و القای خوشمزه‌بودن غذای خود باید راه دیگری جز نشان‌دادن تصاویر پرخوری پیدا کند، از این زاویه برجسته و پررنگ‌شدن بخت‌آزمایی در تبلیغات شرکت‌های بزرگ نشان‌دهنده این است که ما دست‌کم در لایه‌های مهمی از فرهنگ عمومی خود بدمان نمی‌آید راه‌های میانبر- حتی اگر آن راه‌ها چندان محتمل هم نباشند- پیدا کنیم و نابرده رنج به گنج برسیم، در واقع شکل بیمارگونه تمرکز فعلی شرکت‌ها بر جایزه‌های آنچنانی خبر از تمایلی پنهانی در فرهنگ عمومی ما دارد؛ آرزواندیشی به جای کار خلاقانه، میانبرتراشی به جای استمرار در حرکت، انتظار یک‌شبه پولدارشدن به جای فعالیت پرحوصله چند نسل و اصلاح مداوم تولید. 

از این زاویه مدیران شهری و متولیان حراست از فرهنگ شهر با برنامه‌ریزی و وضع مقررات و آیین‌نامه‌های سختگیرانه باید بهره‌برداری شرکت‌ها از بخش سایه روانی انسان‌ها را با چالش روبه‌رو کنند. 

ما در این شهر به روحیه جمعی «اصالت‌دادن به کار و نه به قرعه و بخت» نیاز داریم. به ذخایر معنوی و فرهنگی‌مان نگاه کنیم. چه استفاده‌ای از این ذخایر کرده‌ایم؟ آیه ۳۰ سوره نجم، درخشان و راهبردی است: «وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی / و اینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست.».

اما متأسفانه نظام آموزشی کشور نتوانسته است این محتوا را به شکل برنامه درسی، در قالب بازی، برنامه، محتوای درسی و مهارت‌آموزی به میان کودکان، نوجوان‌ها و جوان‌ها بیاورد، در صورتی که گنجینه‌ای از معارف در فرهنگ کهن ما وجود دارد که می‌تواند روحیه «تلاش‌آزمایی را به جای بخت‌آزمایی» در میان ما حاکم کند، همچنان که حافظ به زیبایی می‌گوید: «قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست/ قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند.»

اگر ما می‌خواهیم آن قوم دگر نباشیم و به سرنوشت آن‌ها دچار نشویم، راهی نداریم جز اینکه از روح جمعی شهرهای‌مان حراست کنیم. همچنان که در گذشته درخشان شهرهای اصیل ما از اصفهان، تبریز، یزد و شهرهای دیگر دیده می‌شود، شهر می‌تواند با سر و شکل‌دادن به یک روحیه جمعی، انسان‌های ساعی و خلاق و نه بخت‌گرا و تقدیری تربیت کند، بنابراین تا زمانی که ما به خود توجه نکنیم که کجا حواله به تقدیر می‌کنیم و با جبراندیشی‌های انحرافی راه اختیار را بر خود می‌بندیم، نمی‌توانیم از این دام‌گستران بخت و جایزه رها شویم. 

در این میان شرکت‌هایی که سود و فقط سود برای آن‌ها مقدس است، از شکاف فرهنگی پدیدآمده در واقعیت‌های اجتماعی ما نهایت بهره‌برداری را می‌کنند. آن‌ها گویا می‌دانند یک چشم تاریک ما همواره به سمت پول مفت است؛ پول بادآورده، بنابراین روی همین چشم سرمایه‌گذاری می‌کنند و در این میان چه ابزاری بهتر از اغوا، چه ابزاری بهتر از میدان‌دادن به خیالبافی‌ها برای یک شبه پولدارشدن، بنابراین یک شرکت تولیدکننده بستنی به راحتی می‌تواند اغواگرانه در شهر ظاهر شود و در تبلیغات محیطی خود روی بیلبوردهای شهر نوید قرعه‌کشی فلان دستگاه خودروی فلان برند آلمانی را بدهد. فقط کافی است کد روی چوب بستنی را به شماره پیامکی این شرکت بفرستید. 

 تبلیغات اغواگرانه را با پیوست‌های فرهنگی مهار کنید

ما امروز در عصر برندها و هلدینگ‌های غول زندگی می‌کنیم؛ در عصری که تبلیغات ابایی از دروغ گفتن ندارد و به نظر می‌رسد فروش و سود برای چنین دنیایی به امری مقدس بدل شده، بنابراین معلوم است که شرکت‌های بزرگ می‌توانند ادعاهای زیادی را روی بیلبوردهای شهری مطرح کنند؛ ادعای اعطای جوایز و نظایر آن و به این ترتیب از فضای شهری به عنوان پلی برای ورود به فضای روانی و ذهنی شهروندان استفاده کنند. 

در این میان نهادهای بالادستی که تأمین‌کننده منافع عمومی در فضای بصری شهر هستند، باید با وضع و اجرای پیوست‌های فرهنگی- پیوست‌هایی که ناظر به جهت‌گیری‌های کلان و راهبردی کشور است- مهار محتوای تولیدشده در تبلیغات را در دست داشته باشند و اجازه ندهند تبلیغات یکسره در خدمت اغوا قرار گیرند. 

شرکت‌ها و برندهای معتبر و آبرومندی هستند که کالای خود را با تکیه بر مزیت‌های آن روی نمایشگرها، بیلبوردها و تابلوهای موجود در خیابان‌ها و بزرگراه‌ها تبلیغ و سعی می‌کنند از عنصر خلاقیت در جلب توجه مخاطبان بهره ببرند، اما در این میان برندها و شرکت‌هایی هم هستند که به نوعی یک جنگ نامرئی روانی راه می‌اندازند که ماحصل آن آسیب‌زدن به فرهنگ عمومی یک جامعه است. این دو شیوه از نگاه به زندگی و کسب‌وکار نباید یکسان ارزیابی شود.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • هشدار اسرائیل به نمایندگان دیپلماتیک خود در سراسر جهان/ آغاز سفر منطقه‌ای وزیر خارجه آمریکا از عربستان/ دیدار وزیر امور خارجه بحرین با بشار اسد
  • تعهد دوباره بایدن به امنیت رژیم اسرائیل
  • دوئل جنگنده‌ها؛ افعی آمریکایی بهتر است یا مهاجم روسی؟
  • دیدار و گفت‌وگوی رئیس‌جمهور سوریه و وزیر خارجه بحرین
  • اوکراین تانک‌های آبرامرز آمریکا را از میدان جنگ خارج می‌کند
  • مقابله با آمریکا؛ هدف مشترک تهران - مسکو
  • نبرد آمریکا با شعارهای آمریکایی
  • شهر را تقدیم تاس‌اندازها نکنیم
  • آمریکا گروهک‌های تکفیری منطقه را احیا می‌کند
  • دیپلمات ایرانی: فراموش نکنیم جنگ آمریکا علیه ویتنام را جنبش دانشجویی متوقف کرد